جدول جو
جدول جو

معنی گز ملک - جستجوی لغت در جدول جو

گز ملک
(گَ زِ مُ)
گز شایگان است و آن مقدار یک ارش و نیم است به چیزکی کم. (برهان) (آنندراج). رجوع به گز شایگان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عزت ملک
تصویر عزت ملک
(دخترانه)
باعث عزت و سربلندی پادشاه، از زنان معروف اواخر دوره ایلخانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
گیاهی پیچنده از خانوادۀ سوسن با ساقه ای خاردار که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان پل رود بخش رودسر شهرستان لاهیجان. واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری رودسر و 6هزارگزی جنوب شوسۀ رودسر به شهسوار. محلی جلگه و هوای معتدل و مرطوب و سکنۀ آن 85 تن است. شغل اهالی گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ مَ / مِ)
دهی است از دهستان ساردل بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، واقع در 38 هزارگزی جنوب باختری دیواندره و 4 تا 6 هزارگزی باختر گاو آهن تو. هوای آن سرد و دارای 200 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه قزل اوزن و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. در دو محل به فاصله 2 هزارگزی گزمل بالا و پایین نامیده میشود. سکنۀ گزمل بالا 110 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ مَ لِ)
دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان واقع در 35هزارگزی جنوب باختری اردستان و 19هزارگزی شمال راه شوسۀ اردستان به اصفهان. هوای آن معتدل و دارای 159 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، خشکبار و کتیراست. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ لَ)
پیچکی است خاردار که درهمه جنگلهای شمال ایران و اراضی کم ارتفاع ساحلی و در آستارا تا 800 گزی دیده میشود. میوۀ آن خوراکی وچوب وی برای سوخت بکار میرود. در لاطینی اسمیلاکس اکسلسا نام دارد و در لاهیجان و شهسوار و رودسر ازملک نامیده میشود و تشابه میان این کلمه و اسمیلاکس لاطینی سخت عجیب است. (گااوبا). در نور آنرا سگلی و در درفک بالکا و در اشرف لم و درساری ملاش و در میاندره ورگلام نامند. و ابن البیطارگوید برخی گمان برده اند که طخش ازملک است. سمیلقس. (ابن البیطار). طقسوس. (ابن البیطار). شنگیله. کفله بور. والی گیلی. تمیس. کامپوره. سکیلم. تلی. وشات دانه. کلکادانه. ازمکلی
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ)
کارد کوچک دسته دراز را گویند. (برهان) (آنندراج). نوعی از قلم تراش را هم گفته اند که سر آن برگشته و دنباله اش باریک باشد وبیشتر از جانب مصر آورند. (برهان) (آنندراج) (غیاث) (جهانگیری). قلمتراش. مبرات. (زمخشری) :
پیچیده یکی لامی میراند بسر بر
بربسته یکی گزلک ترکانه ببر بر.
سوزنی.
زین همه الماس که بگداختم
گزلکی از بهر ملک ساختم.
نظامی.
گزلک شاه سعد ذابح دان
که به مریخ ماند از گهر او.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 761).
چون ببینند که بساط امن گسترده است و قبح معاملات غز، به گزلک عدل و عقل سترده همه بر جناح استقبال... به خدمت مبادرت نمایند. (بدایع الازمان).
بنما بمن که منکر حسن رخ تو کیست
تا دیده اش به گزلک غیرت برآورم.
حافظ.
فراء را به گزلک پوستین دوزی، پوستین بردرد. (درۀ نادره چ سید جعفر شهیدی). رجوع به کزلک و گزلیک شود
لغت نامه دهخدا
(گِ مَ حَ ل لَ)
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع در 30هزارگزی شمال باختری اندیمشک، کنار راه آهن تهران به اهواز. هوای آن گرم و دارای 200 تن سکنه است. آب آن از لولۀ راه آهن و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و کارگری راه آهن و صنایع دستی آنان قالیبافی میباشد. ساکنین از طایفۀ عشایر لر هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عِزْ زَ مَلِ)
وی همسر امیر شیخ حسن چوپانی (کوچک) و اصلاً رومی بود. او را با امیر یعقوب شاه روابط عاشقانه بود، و به سال 744 ه. ق. امیر شیخ حسن قشونی به سرکردگی سلیمان خان و امیر یعقوب شاه از امرای روم به تسخیر آن بلاد فرستاد و ایشان شکست خورده برگشتند. امیر شیخ حسن که امیر یعقوب شاه را در این شکست مسؤول میشمرد او را گرفت و محبوس ساخت. عزت ملک به توهم اینکه شوهرش بمناسبت اطلاع از روابط عاشقانۀ آن دو، وی را محبوس کرده است با دو سه تن از زنان خدمتکار همدست شد و در شب سه شنبه 27 رجب سال 744 امیر شیخ حسن را بطرز فجیعی کشتند. و پس از دو روز چون امرا و درباریان از این واقعه آگاه شدند عزت ملک را با خواری تمام و بطرزی فجیع بقتل رساندند. (از تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 58). و رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 362 و رجال حبیب السیر ص 33 و تاریخ ادوارد براون ج 3 ص 68 شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مَ لِ)
دهی است از بخش راین شهرستان بم. واقع در شش هزارگزی شمال راین. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. راه آن فرعی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم، واقع در 67000گزی جنوب خاوری راین و 2000گزی راه شوسۀ بم به جیرفت. دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
گیاهی از تیره سوسنیها از دسته مار چوبه ها که ریشه اش خاصیت دارویی دارد. چون بگیاهان مجاور می پیچد ظاهرا با پیچکها اشتباه میشود. ساقه اش خاردار است بالکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازملک
تصویر ازملک
لاتینی تازی شده از گیاهان دارویی از دسته مارچوبه ها بالکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از ملکی
تصویر از ملکی
از ملک
فرهنگ لغت هوشیار
گزلیک ترکی چیلان کارد کوچک دسته دراز کارد کوچک دسته دراز: بنمابمن که منکر حسن رخ تو کیست ک تا دیده اش به گزلک غیرت برآورم. (حافظ)، نوعی قلم تراش که سر آن بر گشته و دنباله اش باریک است: و اگر خلاف واقعی بعمد بقید کتابت در آمده باشد به گزلک راستی محو نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزلک
تصویر گزلک
((گِ لِ))
چاقوی کوچک دسته دار، گزلیک
فرهنگ فارسی معین
از توابع لاله آباد شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بنافت ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی بالارونده و تیغ دار که بر درختان هم جوار می پیچدنام
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گلی خواران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی